1)حاجی دیگه رسما داره شکایت میکنه.از خیلی چیزها.بعضی هاش قابل گفتنه.بعضی هاش هم نه.
میگه از بس شغرت مینویسی و همش هم به مو گیر میدی؛ ملت میگن خودم دارم این وبلاگ رو مینویسم.
میگه دیگه شورش هم در آوردی.از اول وبلاگ نویسی ات فقط به مو گیر دادی.ملت هم که...
باشه حاجی.باشه.من تسلیم.دیگه چیزی نمینویسم.فقط به خاطر تو....
فقط به خاطر تو میخونم....
یا تو یا هیچ کس دیگه. :دی

2)این پروژه پل هوایی منطقه ویژه هم دیگه داره اعصاب ما رو خرد و خاکشیر میکنه.هر روز صبح تا ظهر.ظهر تا عصر باید اونجا باشیم تا کارگرا خراب کاری نکنند.
دائما هم باید کارهای توی سطح شهر هم انجام بدهیم.
می خواهیم سریع تمامش کنیم.اما کو پول؟کو پول؟
مردک توی شیراز و تهران همین پلها رو زیر یکسال تموم میکنه.اما ما فقط به خاطر نداشتن پول و مشتی مشکلات مسخره باید چند سال بر سر یک پروژه بمونیم.

مدیریت نیست دیگه.فکر میکنن مدیریت کار هر کسیه.مردک پول نمیده و انتظار کار هم داره.با ساز هر مسئولی هم باید برقصی.

اصلا یه جای لق همشون!

به من چه؟بذار از این سه روز مرخصی ام حال کنم.
چهارشنبه و پنجشنبه و شنبه.مرخصی و کیف و حال.

با حاج خانوم داریم میریم اصفهان.میریم یه دوری توی نصف جهان بزنیم و برگردیم.
جای همگی سبز...


از اصفهان:
پ.ن1:زکی.ما و بگو که با خیال آسوده اومدیم اصفهان.گفتیم حاجی پینگ یادمون رفته.وبلاگمون پینگ بکن.حالا اومدیم نظرات بخونیم؛دیدیم هیچ خبری نی.آخه حاجی ائی رسمشه؟
پ.ن2:عامو یخنا.اصفهان یخنا.اینجا آب دماغت اگه چر کنه یخ میزنه.